خرید اینترنتی اس ام اس جوک عکس ترول فروشگاه آنلاین
اشعار فروغ فرخزاد
شنبه 24 آبان 1393 ساعت 11:45 | بازدید : 561 | نویسنده : ختن | ( نظرات )

 

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

دست زیبائی دری را می گشاید نرم

می دود در کوچه برق چشم تبداری

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد

بانگ پای رهروی از پشت دیواری

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

باد از ره می رسد عریان و عطر آلود

خیس، باران می کشد تن بر تن دهلیز

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

در سکوت خانه می پیچد نفس هاشان

ناله های شوقشان لرزان و وهم انگیز

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

چشم ها در ظلمت شب خیره بر راهست

جوی می نالد که «آیا کیست دلدارش؟»

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

شاخه ها نجوا کنان در گوش یکدیگر

«ای دریغا … در کنارش نیست دلدارش»

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد

بانگ پای رهروی از پشت دیوار

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

می خزد در آسمان خاطری غمگین

نرم نرمک ابر دودآلود پنداری

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخزاد ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشعار فروغ فرخزاد
چهار شنبه 7 آبان 1393 ساعت 14:22 | بازدید : 571 | نویسنده : ختن | ( نظرات )

 

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

دست زیبائی دری را می گشاید نرم

می دود در کوچه برق چشم تبداری

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد

بانگ پای رهروی از پشت دیواری

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

باد از ره می رسد عریان و عطر آلود

خیس، باران می کشد تن بر تن دهلیز

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

در سکوت خانه می پیچد نفس هاشان

ناله های شوقشان لرزان و وهم انگیز

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

چشم ها در ظلمت شب خیره بر راهست

جوی می نالد که «آیا کیست دلدارش؟»

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

شاخه ها نجوا کنان در گوش یکدیگر

«ای دریغا … در کنارش نیست دلدارش»

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

کوچه خاموشست و در ظلمت نمی پیچد

بانگ پای رهروی از پشت دیوار

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

می خزد در آسمان خاطری غمگین

نرم نرمک ابر دودآلود پنداری

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

بر که می خندد فسون چشمش ای افسوس؟

وز کدامین لب لبانش بوسه می جوید؟

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

پنجه اش در حلقه موی که می لغزد؟

با که در خلوت بمستی قصه می گوید؟

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

تیرگی ها را بدنبال چه می کاوم؟

پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟

نه … دگر هرگز نمی آید بدیدارم

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

پیکری گم می شود در ظلمت دهلیز

باد در را با صدائی خشک می بندد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

مرده ای گوئی درون حفره گوری

بر امیدی سست و بی بنیاد می خندد

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخزاد ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشعار فروغ فرخزاد
پنج شنبه 10 مهر 1393 ساعت 22:37 | بازدید : 840 | نویسنده : ختن | ( نظرات )

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

با بسته های هدیه با زنبیل های پر

بازار باران بود که میریخت ، که می ریخت ،

که میرخت

آن روزها رفتند

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

آن روزهای خیرگی در رازهای  جسم

آن روزهای آشنایی های محتاطانه، با زیبایی رگ های

آبی رنگ

دستی که  با یک گل از پشت دیواری صدا میزد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

یک دست دیگر را

و لکه های کوچک جوهر  ، بر این دت مشوش ،

مضطرب ، ترسان

و عشق ،

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

که در سلامی شرم آگین خویشتن را باز گو میکرد

در ظهرهای گرم دودآلود

ما عشقمان را در غبار کوچه میخواندم

ما بازبان ساده ء گل های قاصد آشنا بودیم

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

ما قلب هامان را به باغ مهربانی های معصومانه

میبردیم

و به درختان قرض میدادیم

و توپ ، با پیغامهای بوسه در دستان ما میگشت

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

و عشق بود ، آن حس مغشوشی که در تاریکی

هشتی

ناگاه

محصورمان می کرد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

و ذبمان میکرد، در انبوه سوزان نفس ها و تپش ها

و تبسمهای دزدانه

آن روزها رفتند

آن روزها مپل نباتاتی که در خورشید میپوسند

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

از تابش خورشید، پوسند

و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها

در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت .

و دختری که گونه هایش را

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

با برگهای شمعدانی رنگ میزد ، اه

اکنون زنی تنهاست

اکنون زنی تنهاست

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

 

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخزاد ,

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


اشعار فروغ فرخزاد
پنج شنبه 10 مهر 1393 ساعت 19:52 | بازدید : 553 | نویسنده : ختن | ( نظرات )

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

با بسته های هدیه با زنبیل های پر

بازار باران بود که میریخت ، که می ریخت ،

که میرخت

آن روزها رفتند

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

آن روزهای خیرگی در رازهای  جسم

آن روزهای آشنایی های محتاطانه، با زیبایی رگ های

آبی رنگ

دستی که  با یک گل از پشت دیواری صدا میزد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

یک دست دیگر را

و لکه های کوچک جوهر  ، بر این دت مشوش ،

مضطرب ، ترسان

و عشق ،

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

که در سلامی شرم آگین خویشتن را باز گو میکرد

در ظهرهای گرم دودآلود

ما عشقمان را در غبار کوچه میخواندم

ما بازبان ساده ء گل های قاصد آشنا بودیم

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

ما قلب هامان را به باغ مهربانی های معصومانه

میبردیم

و به درختان قرض میدادیم

و توپ ، با پیغامهای بوسه در دستان ما میگشت

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

و عشق بود ، آن حس مغشوشی که در تاریکی

هشتی

ناگاه

محصورمان می کرد

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

و ذبمان میکرد، در انبوه سوزان نفس ها و تپش ها

و تبسمهای دزدانه

آن روزها رفتند

آن روزها مپل نباتاتی که در خورشید میپوسند

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

از تابش خورشید، پوسند

و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها

در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت .

و دختری که گونه هایش را

 

اشعار فروغ فرخزاد

 

با برگهای شمعدانی رنگ میزد ، اه

اکنون زنی تنهاست

اکنون زنی تنهاست

اشعار فروغ فرخزاد

اشعار فروغ فرخزاد

 

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخزاد ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شعر پاسخ از فروغ فرخزاد
یک شنبه 6 مهر 1393 ساعت 22:13 | بازدید : 604 | نویسنده : ختن | ( نظرات )

شعر پاسخ از فروغ فرخزاد

شعر پاسخ از فروغ فرخزاد , شعر پاسخ فروغ فرخزاد

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند.

هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود

بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب

بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع

بر رویمان ببست به شادی در بهشت

او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش

گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت

توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست

کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست

زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم

مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم

مائیم ... ما که جامه تقوی دریده ایم

زیرا درون جامه بجز پیکر فریب

زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!

آن آتشی که در دل ما شعله می کشید

گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود

دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق

نام گناهکاره رسوا! نداده بود

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان

در گوش هم حکایت عشق مدام! ما

«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق

ثبت است در جریده عالم دوام ما»

منبع : نمکستان

برچسب‌ها: اشعار فروغ فرخزاد ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 106 صفحه بعد

پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 529
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 1
:: بازدید هفته : 1323
:: بازدید ماه : 2885
:: بازدید سال : 5886
:: بازدید کلی : 58533